به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمههاي صدایت
نه یوسفم ، نه سیاوش ، به نفس کشتن و پرهیز
که آورد دلم اي دوست تاب وسوسههایت
تو را ز جرگهي انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیدهام و دل نهادهام به صفایت
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمی کنم اگر اي دوست ، سهل و زود ، رهایت
گره بکار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دست هاي عقده گشایت ؟
به کبر شعر مبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت
" دلم گرفته برایت " زبان ساده ی عشق است
سلیس و ساده بگویم " دلم گرفته برایت "
قاسم زرنگ ( آموزشی و پرورشی )...برچسب : نویسنده : ghasemzerango بازدید : 141